چنارستان آخرین تغییرات چرتیک شماره ی ۴ (چاپ دی ماه ۸۷) به بخش دانلود ها اضافه شد کمک مالی موسسه چنارستان یک نهاد غیر دولتی است که از هیچ سازمانی حمایت مالی نمی شود و در واقع به صورت خیریه اداره می شود. از این رو یک شماره حساب جهت دریافت کمک های مردمی شما مردم خیر به موسسه برای انجام بهتر فعالیت های چنارستان اختصاص داده شد. شماره حساب ۰۳۰۸۳۴۴۳۴۱۰۰۵ به نام موسسه ی فرهنگی اجتماعی چنارستان قابل واریز در تمام شعبه های بانک ملی ایران دیدیم که قصّهی «شاه شاه دوست» رنگ افسانه دارد و در جای جای آن ردپای حوادث خارق العاده(غیر معمول) دیده می شود. مثلا یک پری که با ورد خواندن قادر به انجام هر کاری است، وجود دیوها به قصه یا دریا و اسب و سگی که حرف می زنند و . . . امّا این ها را نمی توان تنها نتیجهی خیالبافی (بافته های تخیّل) دانست. بلکه همه شکل جسمیت یافته ی آرمان ها و آرزو ها و نمایندهی اعتقادات و فرهنگ مردم این سرزمین هستند. و قصّه گوها برای آسان گفتن آنچه در سر دارند و فهماندن آن به شنونده اینها را خلق کرده اند. در قصّه، شاه شاه دوست را می بینیم که یک پری است. این پری نماد جوان زیبایی می تواند باشد که به اعتقاد مردم، چنین جوانی تنها در سرنوشت دخترانی پیدا می شود که ستارهی بختشان تابناک تر است. و مردم همیشه «مشبّه به» این جوانان زیبا را پنجهی آفتاب تصور می کنند. فروغ فرخزاد این اعتقاد عامّه را به شعر می آورد: بیگمان روزی ز راه دور می رسد شهزاده ای مغرور می کشم همراه او زین شهر غمگین رخت مردمان با دیدهی حیران زیر لب آهسته می گویند: «دختر خوشبخت»! چرا دختر پادشاه!؟ چرا شاه شاه دوست عاشق دختر پادشاه می شود نه یک دختر معمولی؟ در سرزمینی که همیشه پادشاه و رعیت کاملاً جدا هستند و مردم پادشاه را سایهی خدا می پندارند و خونش را رنگین تر می دانند، دختر پادشاه می تواند نماد عشقی متعالی، رؤیایی و دور از دسترش باشد! نام شاه شاه دوست نیزبه خوبی نشان دهندهی این فاصلهی همیشگی مردم از سران و بزرگان است که به آن فاصلهی طبقاتی می گویند! شاه شاه دوست درجلد اسب وباتوسّل به حیله وکلک برای دیدن دختر می رودواین نیز میتواندنشان دهندهی همین فاصلهی یک فرد عادی ازدربار شاه باشد واز سویی نیز فداکاری عاشقان حقیقی راددر راه عشق نشان می دهد. چرا شاه شاه دوست پس از آشکار شدن رازش دختر شاه را ترک می کند؟ چون رازش برملا شده و مردم عادی تاب دیدن حقیقت را به صورت «از جلد درآمده» و «عریان» ندارند و بیگمان وقتی گنجی آشکار شود دستان حریص امانش نمی دهند. یک نکته نیز قابل توجه است و آن این است که: دختر شاه دهنلقی می کند و راز عاشقِ خود را اشکار و همهی پنبه ها رشته میکند. این می توند برگرفته از این پندار غلط در جامعهی آن روز و چه بسا امروز باشد که : زنان، خیره سر و دهن لق تصور می شدند. چنان که در شاهنامهی فردوسی هم داری چنیـن گفت با مادر اسفندیار که نیکو زد این داستان هوشیار که پیش زنان راز هرگز مگوی چو گویی سخن بازیابی به کوی مکن هیچ کاری به فرمان زن که هـرگـز نبیـنی زنـی رایـزن البتّه حکیم فردوسی در جایی خطاب به همسرش می گوید: ز تو گشـت طبـع من آراسته ایا مهـربـان سرو پیـراسـته و این حرف بزرگی است که فردوسی بزرگ ذوق و قریحه اش را مدیون همسرش – یک زن – است. پس این اعتقاد شخصی فردوسی در مورد زنان نبوده است بلکه اعتقادی بوده که از قدیم در جامعه وجود داشته و در شاهنامه هم راه یافته است. از سویی جالب آن است که اکثر زنانی که در شاهنامه ملامت می شوند غیر ایرانی اند: کتایون مادر اسفندیار دختر قیصر روم است؛ رودابه دختر مهراب کابلی؛ تهمینه دختر شاه سمنگان؛ سودابه دختر شاه هاماوران و . . . . امّا گُردآفرید دختر گژدهم که زنی با نژاد ایرانی است در شاهنامه به شجاعت و سربلندی توصیف شده است و فردوسی او را میستاید: کجا نام او بود گردآفرید که چون او زمادر نیامد پدید و این اعتقاد فردوسی برتری نژاد ایرانی را می رساند. مادر و خواهر دیوشکل (دیوصورت) شاه شاه دوست : شاه شاه دوست یک پری است و مادر وخواهرش دیو! این شاید نمایندهی جایگاه بلند عشق دراین فرهنگ است. یعنی شاه شاه دوست که عشق را می فهمد به صورت یک پری وپاک و مصفّا است و مادر وخواهرش و … که عشق را درک نمیکنند به شکل دیو! از سوی دیگر مادر و خواهر دیو شکل شاه شاه دوست می توانند نماد مادرشوهر و خواهرشوهر باشند! در روستا با رنج های فراوان کار کشاورزی و دامپروری و . . . از قدیم مردان به صحرا می رفتند و نوعروسان از بدو ورود به خانهی شوهر در زیر سلطهی مادرشوهر با رنج فراوان کار می کردند و یک دختر می دانست وقتی عروس می شود باید کار کند وگرنه کلاهش پس معرکه است و همینطور عروس ها مادرشوهر می شدند و عروس خود را ناخواسته رنج می دادند. برای این عروسان مادرشوهر و خواهرشوهر همیشه وحشتناک و آزار دهنده بودند. نتیجه این که همین عروسان و زنان که راویان این قصه ها بوده اندو عناصر قصه ها را از فرهنگ و محیط خود وام گرفته اند، مادرشوهر و خواهرشوهر را به شکل دیو روایت کرده اند! برای اثبات این ادعا می توان نمونهی همین اعتقاد را قصه های دیگر که از زبان این مردم روایت می شوند دید؛ مثلاً در قصه ای به نام «مَیاسین» هفت عروس در زیر سلطهی ستمگرایانه و فحش و ناسزای مادرشوهر خود هستند که در آخر قصه عروس کوچک (میاسین) با حیله و نیرنگ روغن داغ در گلوی مادرشوهر می ریزد و او را لال می کند! همچنین می بینیم که در تمام قصه هیچ حرفی از پدر شاه شاه دوست به میان نمیآید ازدواج شاه شاه دوست با دخترخالهی دیوش: نمادی از ازدواج های اجباری آن زمان بوده است که حتی گاهی عروس و داماد تا هنگام عروسی همدیگر را نمی دیدند! اما همهی اینها به معنای نکوهش و کوبیدن فرهنگ این سرزمین نیست که همین مردم ازسویی خالق شاه شاه دوست- پری عاشق – هستند. یعنی آنان عشق را چیزی متعالی،فوق بشری و فوق مادی می دانند وعاشق را به شکل پری و روحش را مصّفا و پاک. وضو گرفتن شاه شاه دوست : نماد جایگاه ویژه ی دین و اعتقادات دینی در فرهنگ این مردم است که عشق آنان هم رنگ معنویت دارد وبا معنویت همراه است و از این نکته استنباط می شود که شاید خواسته اند به گونه ای قدرت جادویی شاه شاه دوست را نشئت گرفته از همین معنویت او بدانند. از سویی وضو گرفتن نشان می دهد که این قصه در زمانی شکل گرفته است که دین اسلام و اعتقادات دینی جای خود را در فرهنگ این مردم باز کرده است. از سویی ممکن است این قصه از قبل ها وجود داشته و مردم در زمان های بعد این وضو گرفتن را چاشنی آن کرده باشند. سوگند دیوها : سوگندی که آنان را حتّی از نابود کردن یک آدمیزاد (دختر پادشاه) که دشمنشان است بر حذر میدارد این است: به شیر مادر و رنج پدر سوگند خوردن. و این نشان دهندهی ارج و مقام پدر و مادر در فرهنگ این مردم است که حتّی دیوهای جفاپیشه نیز تا پای جان به آن معتقد و پایبندند! و می بینیم که شاه شاه دوست نیز در جریان قصه با آنکه به راحتی می توند با مادر و خواهرش آسیب براساند تنها به این بسنده می کند که به هر ترفندو ورد و جادویی معشوق خود را از آزار مادر نجات دهد و همیشه با کمال احترام ( و با خطاب ننه جان) پاسخ مادرش را می دهد. مادر مادر است اگر چه دیو باشد! مادر شاه شاه دوست در آخر قصه وقتی نمی توناد تشخیص دهد که پسرش کدام است و دختر کدام؟ از ترس اینکه مبادا به اشتباه به پسرش آسیبی برساند،از خوردن دختر منصرف می شود. دختر قصه:نماد فداکاری در راه عشق است،ونماد پاکبازی زنان در راه عشق.همان زنانی که خیره سرشان میخوانند!سرنوشت دختر،بازی عشق را به خوبی نشان می دهد که: «عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را». عشقر گاهی (چون داستان دن کیشوت) نجیب زاده ای را چوپان می کند در پی عشقش –مارسِل زیبا- سر به صحرا بگذارد و گاهی این چنین شاهزاده ای را چون گدایی می کند و سر به کوه می گذارد و هفت سال اوارگی در کوه را برای عشق می خواهد. اگر چه قصه به نام شاه شاه دوست است، امّا نابه جا نیست اگر دختر را قهرمان بدانیم که در پایان در او چیزی از دختر پادشاه نمی ماند و او سراپا عشق می شود. رمز عبور: امّا دیدیم که دختر بعد از آوردن جعبهی آواز به سلامت از قبرستان می گذرد چون شاه شاه دوست رمز عبور را به او گفته است. «به دریای چرک و خون بگو عسل و روغن؛ بوتهی خار رو بوتهی سوزن و سنجاق زینتی بدون و …» در این عبور پیام بزرگی نهفته است: متّحد شدن و مهربانی کردن با تمام عناصر جهان – زشت و زیبا- یا به تعبیری یکی شدن با روح جهان، رمز موفقیت است.از سویی کار دختر تداعی کنندهی شعر سهراب است که : «چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید» جعبهی آواز: جعبهی آواز از اولین نشانه های راه یافتن تکنولوژی به بافت قدیمی چنین جامعه هایی است. در حقیقت جعبهی آواز همان رادیو یا گرامافون یا ضبط صوت است. و چون مردم با این تکنولوژی اشنایی ندارند و برایشان شگفت است این گونه خود را توجیه کرده اند که جعبه ای است با چلچله هایی که در آم آواز می خوانند! (انسان هرجا از پاسخ دادن به سؤال هایش بازمانده است با افسانه و تخیّل جواب آنها را داده است و از همین جا اسطوره ها شکل گرفته اند) هفت سال راه پیمودن: نماد راه دشوار عشق می تواند باشد. هفت چکمه و هفت عصاب آهنی: عاشق برای پیمودن راه دشوار عشق باید مسلّح به سلاح مقاومت و تحمّل باشد و این عصا و چکمه را می توان نماد مقاومت در برابر ناملایمات و رنج های راه عشق دانست. پرواز دو کبوتر سپید (شاه شاه دوست و دختر) در آسمان در پایان قصه: نماد صلح و آزادی است که عشق به ارمغان می آورد اگر چه با رنج های بیشمار!
طاهره محمودی موضوع مطلب : قصه ها و افسانه ها پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
|